فرزند خوانده گی
تبنی یا فرزند خواندگی در سیستم حقوقی اکثریت کشور های جهان وجود دارد ، تبنی آن است که یک شخص کودک نوزاد را که فرزند او نیست ، به فرزندی بگیرد . چنانچه فرزند خواندگی در ترمینولوژی حقوق چنین تعریف گردیده است : " فرزند خواندگی یک عمل حقوقی است که ، موجب پیدایش رابطه فرزندی صوری بین دو شخص می شود ، که یکی را فرزند خواه و دیگری را فرزند خوانده گویند و رابطه مزبور را فرزند خواندگی گویند . "[1]
فرزند خواندگی در صورتی که توسط قانون به رسمیت شناخته شده باشد نوع قرابت را ایجاد می کند ،که یک رابطه حقوقی مصنوعی است نه طبیعی . فرزند خواندگی در اسلام پذیرفته نشده ؛ زیرا اسلام آنعده حقوق را به رسمیت می شناسد و می پذیرد که ریشه طبیعی داشته باشد و با خلقت انسان همگام به وجود آمده باشد و از طرفی هم این نوع رابطه یک رابطه مصنوعی است زیرا این رابطه ناشی از قرابت نسبی و رضاع نبوده و هیچ اثر حقوقی از خود به جا نمی گذارد .
کشور هایی که اساس قوانین آنها را احکام دین مقدس اسلام تشکیل می دهد و بر مبنای آن استوار باشد فرزند خواندگی را به رسمیت نمی شناسد . چنانچه افغانستان یک کشور اسلامی است ، بنابر این قوانین افغانستان نیز آن را مشروعیت نمی دهد ، که ماده 228 قانون مدنی در این مورد چنین صراحت دارد :
" شخصی که نسب وی معلوم بوده و به صفت فرزند خوانده شود ، آثار ثبوت نسب از قبیل نفقه اجرت ، حضانت ، میراث ، حرمت مصاهره و حرمت ازدواج مطلقه بر آن مرتب نمی گردد . " [2]
نظر به ماده فوق دیده میشود که تبنی هیچ نوع آثار حقوقی را ایجاد نمی کند ، پس تبنی در کشور ما نیز مشروعیت ندارد .
اکنون نظری می اندازیم برسیر تاریخی تبنی ، و اینکه چگونه از بین رفته است :
فرزند خواندگی در دوران جاهلیت و قبل از اسلام در میان مردم عرب رواج داشت و اعراب مانند سایر ملت ها در آن زمان افراد بیگانه را به خانواده و نسب و طایفه خود ملحق می کردند و هر کس را که می خواستند از این طریق به فرزندی خود قبول می کردند . هرگاه شخصی تصمیم می گرفت که جوانی را به فرزندی خود قبول کند ، این مساله را به اطلاع مردم محل می رساند و پس از اعلام فرزند خواندگی ، آن جوان به صورت فرزند اصلی خانواده در میامد و از تمام حقوق و مزایای آن خانواده بر خوردار میشد و در کلیه خوبی ها و بدی ها و ضرر و زیان آن خانواده سهیم می گردید و از تمام حقوق آن خانواده بر خوردار میشد .
طبق عادات آن زمان فرزند خوانده از والدینی که وی را فرزند خوانده ، ارث می برد و این مساله باعث ایجاد عداوت و دشمنی و کینه و کدورت میان کسانی که در صورت عدم موجودیت فرزند خواند ه ارث می گرفت ؛ میشد و ایشان وی را به عنوان مزاحم و کسی که حق ایشان را به این طریق از آن خود می سازد ، می شناختند ، این مساله باعث بروز فساد و فتنه و از بین رفتن روابط خانوادگی میشد .
زمانی که دین مقدس اسلام آمد این عادت در این زمان هم رواج داشت چنانچه از مثال های بارز آن حضرت رسول اکرم ( ص) بود ، که زید بن حارث را فرزند خوانده بود . زید بن حارثه یک جوان عرب بود که در سن کودکی در یکی از غارت ها و چپاول گری ها اسیر شد و حکم بن حزم او را به عمه اش خدیجه ( رض ) خریداری نمود و خدیجه ( رض ) بعد از ازدواج با رسول اکرم (ص) او را به پیامبر سپرد ، زید به خدمت پیامبر پرداخت ، زمانی که پدر و کاکایش از موجودیت زید به خدمت رسول اکرم ( ص) آگاهی یافتند به نزد رسول اکرم (ص) شتافتند ، پیامبر( ص ) زید را مختار نمود که نزد هر کدام از ایشان که خواسته باشد باقی مانده می تواند ، زید بودن به خدمت رسول اکرم ص را نسبت به پدرو کاکایش ترجیح داد و از همان آوان زید به خدمت رسول اکرم بود و به حیث فرزند رسول اکرم باقی ماند ، زید با زینب بنت حجش دختر عمه رسول اکرم (ص) ازدواج نمود ، چندی نگذشته بود که میان زید و همسرش اختلافات به میان آمد و بسیار شدت گرفت و سر انجام زید شکایات زینب را نزد رسول اکرم آورد ، رسول خدا با الهامی که بر قلب اش داشت ، می دانست که زید او را طلاق خواهد داد و خودش بعد از انقضای مدت عدت باوی ازدواج خواهد کرد .
طبیعت و ضعف بشری گاهگاهی براو غلبه می کرد و از بر خورد با گفته های مردم در هراس بود ، از این جهت زمانی که زید بر حضرت رسول خدا شکایات زینب را می نمود ، رسول خدا در جواب می گفت : زنت را پیش خودت نگهدار و از مخالفت با امر خدا پرهیز کن .
از اینکه پیامبر (ص) از مقابل شدن با مردم در هراس بود ، خداوند ج وی را مورد عتاب قرار داد و چنانچه می فرماید :
ترجمه " نیست به رسول خدا ص گناه و ایرادی در اجرا نمودن دستوری که خداوند بر او فرض کرده است . این سنت و قانون خدا است که نسبت به پیامبران گذشته نیز همین طور بود ه است و امر و فرمان خدا سنجیده شده و بر اساس نظم استوار است کسانی که رسالت الهی را به عهده دارند و آن را ابلاغ می نمایند از خدا می ترسند و از کسی دیگر نمی ترسند ، کافی است که خداوند حساب رس باشد ، محمد پدر هیچ یک از شما نیست بلکه رسول خدا و خاتم النبین است ، خداوند بر تمام اشیا عالم و آگاه است " . [3]
سر انجام حضرت پیامبر (ص ) بعد از طلاق زینب بنت حجش و انقضای عدت با وی ازدواج نمود .
این مساله ثابت می سازد که فرزند خوانده با پد رخود هیچ نوع قرابت ندارد نه از لحاظ خون و نه به سبب قرابت رضاعی .
خداوند در این مورد می فرماید : ترجمه - حرام است بر شما مادر های تان ، زن فرزند های صلبی شما که از نطفه های شما به وجود آمدند . [4]
آیات دیگری هم پیرامون حرام بودن فرزند خواندگی وجود دارد ، چنانچه خداوند در این مورد می فرماید :
ترجمه – " خداوند پسر خوانده های شما را پسر های حقیقی شما قرار نداده است ، این تنها حرفی است که از دهان شما بر می آید ( و مدارکی دیگر ندارد) خداوند حق را بیان می نماید و تنها خداوند هدایت دهنده راه حق است ، فرزند خوانده ها را به نام پدر حقیقی خود شان صدا کنید ، این امر نزد خدا به حق و عدالت نزدیکتر است . اگر پدر واقعی ایشان را نشناختید ، برادر رفیق و دوست شما هستند ( به نام برادر دینی و دوست آنها را صدا زنید ) . [5]
منظور قرآن آن است که هیچ دلیلی جز گفته های افواهی و خالی از حقیقت نیست که ثابت کند، که آنها پسران شما هستند و گفته به دور از حقیقت نمی تواند واقعیت را دگر گون سازد و نا محرم را به محرم مبدل کند و تنها با الفاظ خون ها با هم ارتباط ندارند به هم مرتبط شوند و فرزند خوانده خصوصیات جسمی ، اخلاقی و فکری را از کسی که د رحقیقت با او بیگانه است به ارث نمی برند .
اسلام فرزند خوانده را به معنی که گزشت که یک مرد ، پسری را که با او بیگانه است و جز خانواده محسوب نمی گردد و هیچ نوع قرابت نسبی و رضاعی با وی ندارد فرزند خود قبول می نماید و در حقیقت وی جز و عضو خانواده وی محسوب می گردید . ، اما نباید فراموش کرد که کسانی هستند که پسر یتیم و یا اطفال بی بضاعت و نا توان را پرورش و تر بیت نمایند و این مساله از دیدگاه اسلام بلا مانع است . این اشخاص با اطفال بی سر پرست مانند اط فال خود با مهر و محبت رفتار می نمایند ولی فراموش نمی کنند که فرزند شخص دیگری است در واقع یک اقدام نیک است و خداوند پاداش چنین اشخاص را می دهد . هر گاه چنین اشخاص بخواهند تعدادی از مال خود را به این نوع اطفال بی بضاعت یتیم در زمان حیات خود ببخشند و یا وصیت کند که بعد از فوت شان تعدادی که بیشتر از ثلث ما ترک یا 3/1 حصه مال نباشد ، به آنان بدهند زیرا از نظر اسلام جایز و بلا مانع است .
کسانی می توانند این نوع اطفال را بی بضاعت و یتیم را تحت پرورش و تربیت قرار دهند که دارای خصوصیات ذیل می باشند :
1- اعتیاد زیان آور به مواد مخدر و الکول نباشد
2- استشهار به فساد اخلاقی ، فحشا و قمار نباشد
3- مبتلا به بیماری های روانی نباشد
4- سوء استفاده از طفل یا اجبار او به ورود به مشاغل ضد اخلاقی مثل : تگدی ، فحشا ، قاچاق و غیره
5- تکرار ضرب و جرح خارج از حد متعارف
اما تبنی در کشور هایی که قوانین آنها فرزند خواندگی را به رسمیت می شناسد ، شرایط و اشکال فرزند خواندگی توسط قانون این کشور ها تنظیم می گردد که شخص قبول کننده تابعیت آن را داشته باشد . در این کشور ها تبنی به دو شکل جواز دارد :
الف - قبول کننده به عوض والدین طفل داخل و راجستر می گردد که به نام فرزندی گرفتن کامل یاد می گردد و این شکل به فرزند گرفتن لغو شده نمی تواند .
ب - در صورتی که طفل به فرزندی گرفته شود ، والدین حقیقی اش در ثبت و راجستر موجود باشند .
مطابق قوانین کشور هایی که فرزندی گرفتن را مشروعیت می دهند ، دو اصل د رنظر گرفته میشود :
1 – منافع طفل باید در هر صورت حمایه گردد
2- تمایل طبیعی والدین حقیقی باید احترام شود .
موضوع فرزند خواندگی زمانی مطرح می گردد که طفل به دنیا آمده باشد و والدین اصلی وی موجود نباشد و والدین دیگری حاضر به فرزند گرفتن طفل باشد و در چنین حالت اگر والدین خارجی تبعه یک کشور و طفل تبعه کشور دیگر باشد ، در مقابل نام طفل نام یکی از والدین درج می گردد . اگر والدین طفل بمیرد و یا از عهده سر پرستی بر آمده نتواند و در قسمت منافع طفل اهمال و غفلت کند . در این صورت طفل از آنها دو باره گرفته شده و این از صلاحیت های والدین حقیقی آنهاست که طفل را به کدام اشخاص می سپارد .
تبنی در افغانستان :
فرزند خواندگی یا تبنی در افغانستان بنياد واساس شرعی و قانونی ندارد ، زیرا افغانستان یک کشور اسلامی است و اساس و قوانین آن مبتنی بر اساسات و احکام دین مقدس اسلام و قواعد فقهی می باشد .
بناً مطابق ماده سوم قانون اساسی کشور که چنین مشعر است :
" در افغانستان هیچ قانون نمی تواند مخالف معتقدات و احکام دین مقدس اسلام باشد " فرزند خواندگی جواز ندارد ، زیرا شریعت اسلام آنعده حقوقی را به رسمیت می شناسد که ریشه طبیعی داشته و با پیدایش انسان همگام به وجود آمده باشد و یک سلسله قواعد را در زمینه وضع نموده است . بنابراین تبنی بر خلاف بعضی کشور های دیگر در افغانستان مشروعیت ندارد ، اما تبنی در کشور ما روی علل و عوامل گوناگون رایج گردیده است .
- اشباع غریزه فطری داشتن طفل خصوصاً برای زنان
- فقر و تنگدستی که والدین نمی توانند فرزند خود را پرورش و تربیت نمایند ، بنابراین از روی مجبوریت به فرزندی می دهند .
- پیدایش اطفال به طریق غیر مشروع که مادر نمی تواند آن طفل را به خود نسبت دهد و چون مادر و پدر معلوم نیست ، شخصی از روی عواطف او را به فرزندی می گیرد .
- نداشتن امکانات وسیع در دار الایتام ها که اطفال یتیم و بی سر پرست را به وجه احسن سر پرستی نماید .
نداشتن امکانات وسیع د رقسمت نگهداری از کهن سالان که اولاد ندارند و حمایت نمودن آنها از طرف دولت ، زیرا دولت باید کهن سالان را که اولاد ندارند ، وارسی نماید .
________________________________________
[1] ترمینولوژی حقوق – مولف : داکتر محمد جعفر جعفری لنگرودی 498
[2] قانون مدنی افغانستان مصوب سال 1355 وزارت عدلیه صفحه 32
[3]. سوره الحزاب – آیه های 38- 40
[4]. سوره النسا - آیه 23 .
[5] . سوره الحزاب – آیه های 4و 5
صفحهء گذشته
No comments:
Post a Comment