حقوق
چیست؟
امروزه واژه «حقوق» استعمالات و كاربردهای متفاوتی دارد . این كاربردها و معانی گوناگون هرچند بیارتباط با یكدیگر نیستند، ولی از برخی جهات از یكدیگر متمایزند:
1 . «حقوق» به معنای دستمزد و حقالزحمه: مثلا، گفته میشود: «حقوق كارمندان دولت» . منظور از آن دستمزدی است كه این افراد به طور ماهانه از دولت دریافت میكنند .
2 . حقوق عبارت است از: مجموعه قواعد و مقرراتی كه بر روابط افراد یك جامعه در زمان معین به كاربرده میشود . به دیگر سخن، حقوق مجموعهای از بایدها و نبایدهایی است كه اعضای یك جامعه ملزم به رعایت آن هستند و دولت ضمانت اجرای آن را به عهده دارد; مانند: حقوق افغانستان، حقوق ایران، حقوق مصر و حقوق مصر . تقریبا همه جوامع انسانی از گذشته تاكنون به نوعی با این الزامهای حقوقی همراه بودهاند .
3 . «حقوق» جمع كلمه «حق» ; بنابراین، «حقوق» به معنای امتیازات و ویژگیهای هریك از افراد یك جامعه است كه گاه از آن به «حقوق فردی» تعبیر میشود; مانند: حق حیات، حق مالكیت، حق ابوت، حق بنوت و حق زوجیت .
در این حالت، واژه «حق» از نظر ادبی حالت جمعی داشته و از نظر معنا نیز جمع میباشد، در حالی كه «حقوق» در اصطلاح دوم، تنها از نظر ادبی و ظاهر دارای حالت جمعی است و از نظر مفهوم، دارای حالت «اسم جمع» میباشد .
4 . «حقوق» به معنای «علم حقوق» كه منظور از آن «دانش حقوق» است و در مقابل سایر علوم و دانشها به كار میرود; مانند: علم روانشناسی و علم جامعهشناسی . در اسلام، در این معنا واژه «فقه» را به كار بردهاند . كسی كه این دانش را دارد، او را «فقیه» مینامند .»
حق چیست؟
امروزه واژه «حقوق» استعمالات و كاربردهای متفاوتی دارد . این كاربردها و معانی گوناگون هرچند بیارتباط با یكدیگر نیستند، ولی از برخی جهات از یكدیگر متمایزند:
1 . «حقوق» به معنای دستمزد و حقالزحمه: مثلا، گفته میشود: «حقوق كارمندان دولت» . منظور از آن دستمزدی است كه این افراد به طور ماهانه از دولت دریافت میكنند .
2 . حقوق عبارت است از: مجموعه قواعد و مقرراتی كه بر روابط افراد یك جامعه در زمان معین به كاربرده میشود . به دیگر سخن، حقوق مجموعهای از بایدها و نبایدهایی است كه اعضای یك جامعه ملزم به رعایت آن هستند و دولت ضمانت اجرای آن را به عهده دارد; مانند: حقوق افغانستان، حقوق ایران، حقوق مصر و حقوق مصر . تقریبا همه جوامع انسانی از گذشته تاكنون به نوعی با این الزامهای حقوقی همراه بودهاند .
3 . «حقوق» جمع كلمه «حق» ; بنابراین، «حقوق» به معنای امتیازات و ویژگیهای هریك از افراد یك جامعه است كه گاه از آن به «حقوق فردی» تعبیر میشود; مانند: حق حیات، حق مالكیت، حق ابوت، حق بنوت و حق زوجیت .
در این حالت، واژه «حق» از نظر ادبی حالت جمعی داشته و از نظر معنا نیز جمع میباشد، در حالی كه «حقوق» در اصطلاح دوم، تنها از نظر ادبی و ظاهر دارای حالت جمعی است و از نظر مفهوم، دارای حالت «اسم جمع» میباشد .
4 . «حقوق» به معنای «علم حقوق» كه منظور از آن «دانش حقوق» است و در مقابل سایر علوم و دانشها به كار میرود; مانند: علم روانشناسی و علم جامعهشناسی . در اسلام، در این معنا واژه «فقه» را به كار بردهاند . كسی كه این دانش را دارد، او را «فقیه» مینامند .»
حق چیست؟
1 . «حق» در لغت
لغتنامه دهخدا معانی متعددی برای این واژه ذكر میكند كه
مهمترین آنها از این قرار است: راست كردن سخن، درست كردن وعده، یقین نمودن،
ثابتشدن، غلبه كردن به حق، موجود ثابت و نامی از اسامی خداوند متعال .
و فرهنگ المنجد نیز برای واژه «حق» چند كاربرد و معنا ذكر میكند كه برخی از آن از این قرار است: ضد باطل، عدل، مال و ملك، حظ و نصیب، موجود ثابت، امر مقضی، حزم، سزاوار .
با توجه به آنچه بیان شد، روشن میگردد كه «حق» واژهای عربی است كه به معنای «ثبوت» و «تحقق» است و وقتی میگوییم: چیزی تحقق دارد، یعنی ثبوت دارد; و گاه معادل آن در زبان فارسی «هستی پایدار» به كار برده میشود; یعنی هر چیزی كه از ثبات و پایداری بهرهمند باشد، حق است .
و فرهنگ المنجد نیز برای واژه «حق» چند كاربرد و معنا ذكر میكند كه برخی از آن از این قرار است: ضد باطل، عدل، مال و ملك، حظ و نصیب، موجود ثابت، امر مقضی، حزم، سزاوار .
با توجه به آنچه بیان شد، روشن میگردد كه «حق» واژهای عربی است كه به معنای «ثبوت» و «تحقق» است و وقتی میگوییم: چیزی تحقق دارد، یعنی ثبوت دارد; و گاه معادل آن در زبان فارسی «هستی پایدار» به كار برده میشود; یعنی هر چیزی كه از ثبات و پایداری بهرهمند باشد، حق است .
2 . حق در اصطلاح
پس از بیان معنای لغوی حق، این پرسش مطرح میشود كه «حق در
اصطلاح» دارای چه معنا یا تعریفی است؟ اینك به ذكر چند تعریف اصطلاحی این واژه
میپردازیم:
ب . حق در اصطلاح حقوق: در تعریف «حق» نظرات گوناگونی وجود دارد . برای شناخت «حق» ، اطلاع از این تعاریف ضروری است .
تعریف اول: «حق» عبارت است از: قدرت یا سلطه ارادی كه قانون در اختیار شخص قرار میدهد .
این تعریف از سوی ویند شاید (Windscheid) و ساوینی (Savigny) ارائه شده است . دلیل آنان این است كه قانون در تنظیم روابط اجتماعی افراد با یكدیگر، چهارچوبهای خاصی را تعیین میكند و هریك از افراد در این محدوده، اراده خویش را اعمال میكنند و اساسا در این چهارچوب است كه «حق» ایجاد میشود .
در این تعریف، از قدرت ارادی سخن به میان آمده است، در حالی كه افرادی مانند مجنون، اطفال و سفیه فاقد اراده عقلایی هستند . لازمه تعریف مزبور آن است كه این افراد از «حق» بیبهره باشند . ممكن است گفته شود كه قانون از طریق «ولی» یا «نایب» این نقیصه را جبران ساخته است، ولی باید گفت: حق آن است كه بالاصاله و نه از طریق ولی یا نایب باشد . به عبارت دیگیر، مجنون و صبی نمیتوانند مباشرتا ایفای حق نمایند .
تعریف دوم: «حق عبارت از مصلحتی است كه قانون از آن حمایت میكند .»
این تعریف از سوی یكی از حقوقدانان آلمانی به نام اهرنج (Ihering) بیان شده است . باید گفت: منفعتیا مصلحت جوهره حق محسوب نمیشوند، بلكه این امر، غایتیا هدف مقصود از حق است و در واقع، تعریف به هدف شده است; چون مزایایی كه از اثبات حق به دست میآیند، ذات حق نیستند . منافع مادی، كه شخص از مایملك خویش به دست میآورد، ذات حق و جوهره حق محسوب نمیشوند .
تعریف سوم: «حق عبارت از قدرت ارادی است كه قانون در اختیار شخص قرار داده است و از این طریق، مصلحت معینی را ایجاد میكند .»
در این تعریف، سعی شده استبین «قدرت ارادی» و «مصلحت» جمع شود . باید گفت: همانطور كه هیچیك از قدرت ارادی و مصلحتبه تنهایی جوهر و ذات حق نیستند، جمع بین آن دو نیز بیانكننده جوهره حق نیست .
تعریف چهارم: «حق عبارت از امتیازی است كه قانون در اختیار شخص قرار داده است و آن را از طرق گوناگون تضمین كرده است . »
این تعریف از سوی یكی از حقوقدانان بلژیكی به نام دابین (Dabin) بیان شده است . بیان مزبور اشكالات تعاریف سابق را ندارد . از اینرو، مورد قبول عدهای دیگر از حقوقدانان قرار گرفته است . با این حال، تعریف مزبور كامل نیست و تنها به بخشی از ماهیتحق، یعنی «امتیاز» توجه كرده است . برای رفع نقیصه مذكور، میتوان تعریف ذیل را ارائه داد:
تعریف پنجم: «حق عبارت است از: سلطه، توانایی و امتیازی كه به موجب قانون یا قواعد حقوقی، به اشخاص نسبتبه متعلق حق داده میشود كه به موجب آن میتوانند در روابط اجتماعی خویش، اراده خود را به یكدیگر تحمیل كنند و آنان را به رعایت و احترام آن الزام نمایند .»
همانگونه كه گذشت، «متعلق حق» گاهی یك شیء خارجی است و گاهی یك انسان و گاهی هم هر دو . ضمنا در هر حقی، سه ركن یا عنصر اساسی یافت میشوند:
1 . كسی كه حق برای اوست (من له الحق) ;
2 . كسی كه حق علیه اوست (من علیه الحق) ;
3 . آنچه متعلق حق است (موضوع حق) .
صاحب حق یا كسی كه حق به نفع اوست، دارای حالتهای گوناگونی است: گاه صاحب حق شخص حقیقی است; مانند: سعید، حسن و تقی; و گاه صاحب حق، شخص حقوقی است; مانند: شركتها، مؤسسات و دانشگاهها . صاحب حق چنانچه شخص حقیقی باشد، گاه یك تن است، مانند حق شوهر بر زن و بالعكس; و گاه صاحب حق دو یا چند تن هستند; مانند آنجا كه عدهای صاحب یك خانه یا باغ هستند; و گاهی صاحب حق همه افراد یك جامعه هستند; مانند حقوقی كه ملتبر حاكم اسلامی دارند . در مواردی كه صاحب حق، شخصیت حقوقی است، حق برای اعضای آن مجموعه نیست . «درست است كه عنوان اعتباری "دولت" قائم به كابینه و اعضای آن، یعنی رییس دولت و هیات وزرا، است، لكن این عنوان به لحاظ شخص آنها نیست، بلكه به لحاظ مقام منصبشان میباشد . اعضای یك كابینه تا هنگامی كه در مقامات و مناصب خود باقی هستند، از «حقوق» خاص دولت استفاده میكنند و هنگامی كه آن مقام را - به هر علتی - از دست دادند، حق بهرهبرداری از آن حقوق خاص را نیز از دست میدهند و آن را به اعضای جدید كابینه میسپارند . رفت و آمد اعضای كابینه، حقوق دولت را دستخوش تغییر و روال نمیسازد، تنها این حقوق از گروهی به گروه دیگیر انتقال مییابد، و این خود نشانه آن است كه در «حقوق دولت» اشخاص حقوقی، صاحب حقاند، نه اشخاص حقیقی .»
همچنین «كسی كه حق علیه اوست» ممكن است همین حالتهای گوناگون را دارا باشد; یعنی «من علیه الحق» یا شخصی حقیقی است و یا شخص حقوقی; و شخص حقیقی گاه یك نفر، گاه دو یا چند نفر و یا حتی همه افراد جامعه هستند .
«معنایی كه از این كلمه در قلمرو حق استفاده میشود، مفهومی اعتباری است; هنگامی كه میگوییم: "حق خیار" یا "حق شفعه" یا " حق مرد بر زن" یا "حق زن بر مرد" همین مفهوم اعتباری را در نظر داریم . اعتباری بودن این مفهوم به این معناست كه به هیچ وجه "ما به ازاء" عینی خارجی ندارد و تنها در ارتباط با افعال اختیاری انسانها مطرح میشود . انسانهای آزاد و صاحب اختیار یك دسته كارها را باید انجام دهند و باید از دسته دیگری از كارها بپرهیزند . بر محور همین بایدها و نبایدهای حاكم بر رفتار آدمیان، مفاهیمی از قبیل «حق» و تكلیف زاده میشوند .»
ب . حق در اصطلاح حقوق: در تعریف «حق» نظرات گوناگونی وجود دارد . برای شناخت «حق» ، اطلاع از این تعاریف ضروری است .
تعریف اول: «حق» عبارت است از: قدرت یا سلطه ارادی كه قانون در اختیار شخص قرار میدهد .
این تعریف از سوی ویند شاید (Windscheid) و ساوینی (Savigny) ارائه شده است . دلیل آنان این است كه قانون در تنظیم روابط اجتماعی افراد با یكدیگر، چهارچوبهای خاصی را تعیین میكند و هریك از افراد در این محدوده، اراده خویش را اعمال میكنند و اساسا در این چهارچوب است كه «حق» ایجاد میشود .
در این تعریف، از قدرت ارادی سخن به میان آمده است، در حالی كه افرادی مانند مجنون، اطفال و سفیه فاقد اراده عقلایی هستند . لازمه تعریف مزبور آن است كه این افراد از «حق» بیبهره باشند . ممكن است گفته شود كه قانون از طریق «ولی» یا «نایب» این نقیصه را جبران ساخته است، ولی باید گفت: حق آن است كه بالاصاله و نه از طریق ولی یا نایب باشد . به عبارت دیگیر، مجنون و صبی نمیتوانند مباشرتا ایفای حق نمایند .
تعریف دوم: «حق عبارت از مصلحتی است كه قانون از آن حمایت میكند .»
این تعریف از سوی یكی از حقوقدانان آلمانی به نام اهرنج (Ihering) بیان شده است . باید گفت: منفعتیا مصلحت جوهره حق محسوب نمیشوند، بلكه این امر، غایتیا هدف مقصود از حق است و در واقع، تعریف به هدف شده است; چون مزایایی كه از اثبات حق به دست میآیند، ذات حق نیستند . منافع مادی، كه شخص از مایملك خویش به دست میآورد، ذات حق و جوهره حق محسوب نمیشوند .
تعریف سوم: «حق عبارت از قدرت ارادی است كه قانون در اختیار شخص قرار داده است و از این طریق، مصلحت معینی را ایجاد میكند .»
در این تعریف، سعی شده استبین «قدرت ارادی» و «مصلحت» جمع شود . باید گفت: همانطور كه هیچیك از قدرت ارادی و مصلحتبه تنهایی جوهر و ذات حق نیستند، جمع بین آن دو نیز بیانكننده جوهره حق نیست .
تعریف چهارم: «حق عبارت از امتیازی است كه قانون در اختیار شخص قرار داده است و آن را از طرق گوناگون تضمین كرده است . »
این تعریف از سوی یكی از حقوقدانان بلژیكی به نام دابین (Dabin) بیان شده است . بیان مزبور اشكالات تعاریف سابق را ندارد . از اینرو، مورد قبول عدهای دیگر از حقوقدانان قرار گرفته است . با این حال، تعریف مزبور كامل نیست و تنها به بخشی از ماهیتحق، یعنی «امتیاز» توجه كرده است . برای رفع نقیصه مذكور، میتوان تعریف ذیل را ارائه داد:
تعریف پنجم: «حق عبارت است از: سلطه، توانایی و امتیازی كه به موجب قانون یا قواعد حقوقی، به اشخاص نسبتبه متعلق حق داده میشود كه به موجب آن میتوانند در روابط اجتماعی خویش، اراده خود را به یكدیگر تحمیل كنند و آنان را به رعایت و احترام آن الزام نمایند .»
همانگونه كه گذشت، «متعلق حق» گاهی یك شیء خارجی است و گاهی یك انسان و گاهی هم هر دو . ضمنا در هر حقی، سه ركن یا عنصر اساسی یافت میشوند:
1 . كسی كه حق برای اوست (من له الحق) ;
2 . كسی كه حق علیه اوست (من علیه الحق) ;
3 . آنچه متعلق حق است (موضوع حق) .
صاحب حق یا كسی كه حق به نفع اوست، دارای حالتهای گوناگونی است: گاه صاحب حق شخص حقیقی است; مانند: سعید، حسن و تقی; و گاه صاحب حق، شخص حقوقی است; مانند: شركتها، مؤسسات و دانشگاهها . صاحب حق چنانچه شخص حقیقی باشد، گاه یك تن است، مانند حق شوهر بر زن و بالعكس; و گاه صاحب حق دو یا چند تن هستند; مانند آنجا كه عدهای صاحب یك خانه یا باغ هستند; و گاهی صاحب حق همه افراد یك جامعه هستند; مانند حقوقی كه ملتبر حاكم اسلامی دارند . در مواردی كه صاحب حق، شخصیت حقوقی است، حق برای اعضای آن مجموعه نیست . «درست است كه عنوان اعتباری "دولت" قائم به كابینه و اعضای آن، یعنی رییس دولت و هیات وزرا، است، لكن این عنوان به لحاظ شخص آنها نیست، بلكه به لحاظ مقام منصبشان میباشد . اعضای یك كابینه تا هنگامی كه در مقامات و مناصب خود باقی هستند، از «حقوق» خاص دولت استفاده میكنند و هنگامی كه آن مقام را - به هر علتی - از دست دادند، حق بهرهبرداری از آن حقوق خاص را نیز از دست میدهند و آن را به اعضای جدید كابینه میسپارند . رفت و آمد اعضای كابینه، حقوق دولت را دستخوش تغییر و روال نمیسازد، تنها این حقوق از گروهی به گروه دیگیر انتقال مییابد، و این خود نشانه آن است كه در «حقوق دولت» اشخاص حقوقی، صاحب حقاند، نه اشخاص حقیقی .»
همچنین «كسی كه حق علیه اوست» ممكن است همین حالتهای گوناگون را دارا باشد; یعنی «من علیه الحق» یا شخصی حقیقی است و یا شخص حقوقی; و شخص حقیقی گاه یك نفر، گاه دو یا چند نفر و یا حتی همه افراد جامعه هستند .
«معنایی كه از این كلمه در قلمرو حق استفاده میشود، مفهومی اعتباری است; هنگامی كه میگوییم: "حق خیار" یا "حق شفعه" یا " حق مرد بر زن" یا "حق زن بر مرد" همین مفهوم اعتباری را در نظر داریم . اعتباری بودن این مفهوم به این معناست كه به هیچ وجه "ما به ازاء" عینی خارجی ندارد و تنها در ارتباط با افعال اختیاری انسانها مطرح میشود . انسانهای آزاد و صاحب اختیار یك دسته كارها را باید انجام دهند و باید از دسته دیگری از كارها بپرهیزند . بر محور همین بایدها و نبایدهای حاكم بر رفتار آدمیان، مفاهیمی از قبیل «حق» و تكلیف زاده میشوند .»
اقسام
حق
پس از بیان تعریف «حق» ، به اقسام حق میپردازیم . حق به
اعتبار متعلق خود دارای اقسام گوناگونی است كه در ذیل به موارد مهم آن اشاره
میكنیم:
1
. حق مالی و حق غیر مالی
تقسم «حق» به «مالی» و «غیرمالی» مهمترین تقسیم در
اینباره است . «حق مالی امتیازی است كه حقوق هر كشور به منظور تامین نیازهای مالی
اشخاص به آنها میدهد .» یا در تعریف آن گفته شده است: «حق مالی آن است كه اجزای
آن مستقیما برای دارنده، ایجاد منفعتی نماید كه قابل تقویم به پول باشد; مانند: حق
مالكیت نسبتبه خانه كه مستقیما برای دارنده آن ارزش پولی دارد و یا حق طلب كه پس
از ادا، قابل تقویم به پول میباشد . چنان كه كسی از دیگری ده خروار گندم طلب
دارد، پس از ایفای تعهد آنچه به دست میآید ده خروار گندم است كه قابل تقویم به
پول میباشد . از ویژگیهای حق مالی، آن است كه قابل اسقاط و یا انتقال به غیر است
. برای مثال، مالك خانه یا صاحب گندم میتواند آن را از طریق بیع، هبه و وصیتبه
غیر واگذار نماید و یا از آن اعراض كند .
در مقابل، «حق غیر مال، امتیازی است كه هدف آن رفع نیازمندیهای عاطفی و اخلاقی است .» و یا در تعریف آن گفته شده است: «حق غیر مالی آن است كه اجرای آن، نفعی كه مستقیما قابل تقویم به پول باشد، ایجاد نمینماید . مانند: حق زوجیت در زوجه دائمه كه مستقیما برای زن ایجاد نفعی كه قابل تقویم به پول باشد نمیكند، ولی غیرمستقیم حق نفعه برای او ایجاد میشود و در صورت فوت زوج، از او ارث میبرد بنابراین، موضوع حق غیرمالی، روابط غیر مالی افراد جامعه است و ارزش داد و ستد نداشته، به طور مستقیم قابل ارزیابی مالی نیست . «حقوق غیرمالی قابل واگذاری به غیر نمیباشد و بعضی از آنان به سبب مخصوص قابل زوال است; مانند: زوجیت كه به وسیله نسخ نكاح و طلاق منحل میگردد و بعضی دیگر دایمی و غیرقابل زوال است; مانند نبوت (فرزندی) كه به هیچ وجه پدر و مادر نمیتواند نسبت مزبور را از خود سلب نمایند . همچنان كه بعضی از حقوق غیر مالی قابل اسقاط و بعضی غیرقابل اسقاط هستند .»
در مقابل، «حق غیر مال، امتیازی است كه هدف آن رفع نیازمندیهای عاطفی و اخلاقی است .» و یا در تعریف آن گفته شده است: «حق غیر مالی آن است كه اجرای آن، نفعی كه مستقیما قابل تقویم به پول باشد، ایجاد نمینماید . مانند: حق زوجیت در زوجه دائمه كه مستقیما برای زن ایجاد نفعی كه قابل تقویم به پول باشد نمیكند، ولی غیرمستقیم حق نفعه برای او ایجاد میشود و در صورت فوت زوج، از او ارث میبرد بنابراین، موضوع حق غیرمالی، روابط غیر مالی افراد جامعه است و ارزش داد و ستد نداشته، به طور مستقیم قابل ارزیابی مالی نیست . «حقوق غیرمالی قابل واگذاری به غیر نمیباشد و بعضی از آنان به سبب مخصوص قابل زوال است; مانند: زوجیت كه به وسیله نسخ نكاح و طلاق منحل میگردد و بعضی دیگر دایمی و غیرقابل زوال است; مانند نبوت (فرزندی) كه به هیچ وجه پدر و مادر نمیتواند نسبت مزبور را از خود سلب نمایند . همچنان كه بعضی از حقوق غیر مالی قابل اسقاط و بعضی غیرقابل اسقاط هستند .»
2
. حق عینی و دینی
حق مالی به دو حق عینی و حق دینی قابل تقسیم است . «حق عینی»
حقی است كه یك فرد نسبتبه عین خارجی دارد كه كاملترین آن «حق مالكیت» است، اعم
از حق مالكیت نسبتبه عین یا منفعت . برای مثال، مالك خانه نسبتبه خانهداری حق مالكیت
است و هرگاه آن را به اجاره واگذار نماید، در این حالت، مستاجر نسبتبه منافع خانه
داری حق است .
«حق دینی» حقی است كه مالی كه شخص نسبتبه دیگری دارد و میتواند ایفای آن را از او بخواهد و مدیون مكلف است آن را انجام دهد .
یك پرسش آن است كه چرا حق به حق عینی و دینی تقسیم شده است و اساسا حقوقدانان در پی تامین چه هدفی بودهاند؟ پاسخ آن است كه مبنای این تقسیمبندی به چگونگی استفاده انسان از اشیای خارجی بازمیگردد; «انسان برای ادامه زندگی به این اشیا نیاز دارد و حق دارد از آنها استفاده كند . استفاده از اشیا از دو راه ممكن بوده است .
1 . از مال موردنیاز بیواسطه و مستقیم استفاده كند;
2 . صاحب حق آن را به وسیله شخص دیگر اعمال كند و از او بخواهد كه مالی را تسلیم كند یا كار مطلوب را انجام دهد .
پس به حكم منطق، میتوان حقوقی را كه امتیاز انتقاع از اشیا را به شخص میدهد، به دو گروه تقسیم كرد: «حق عینی» كه حاوی امتیاز انتقاع مستقیم است; و «حق دینی» كه به شخص اختیار میدهد مطالبه كار یا مالی را از شخص دیگر به او میدهد .»
«حق دینی» حقی است كه مالی كه شخص نسبتبه دیگری دارد و میتواند ایفای آن را از او بخواهد و مدیون مكلف است آن را انجام دهد .
یك پرسش آن است كه چرا حق به حق عینی و دینی تقسیم شده است و اساسا حقوقدانان در پی تامین چه هدفی بودهاند؟ پاسخ آن است كه مبنای این تقسیمبندی به چگونگی استفاده انسان از اشیای خارجی بازمیگردد; «انسان برای ادامه زندگی به این اشیا نیاز دارد و حق دارد از آنها استفاده كند . استفاده از اشیا از دو راه ممكن بوده است .
1 . از مال موردنیاز بیواسطه و مستقیم استفاده كند;
2 . صاحب حق آن را به وسیله شخص دیگر اعمال كند و از او بخواهد كه مالی را تسلیم كند یا كار مطلوب را انجام دهد .
پس به حكم منطق، میتوان حقوقی را كه امتیاز انتقاع از اشیا را به شخص میدهد، به دو گروه تقسیم كرد: «حق عینی» كه حاوی امتیاز انتقاع مستقیم است; و «حق دینی» كه به شخص اختیار میدهد مطالبه كار یا مالی را از شخص دیگر به او میدهد .»
اركان اساسی حق عینی و
حق دینی
حقوقدانان برای تحلیل این دو نوع حق، چهار ركن بیان داشتهاند
كه در ذیل بیان میگردند:
الف . اركان اساسی حق عینی
اول . صاحب حق یا مالك;
دوم . موضوع حق یا ملك، و آن چیزی است كه شخص مالك نسبتبه آن حق دارد .
سوم . ملكیتیا مالكیت و آن یك رابطه حقوقی یا مفهوم تصوری بین «مالك» و «ملك» است كه قانون آن را معتبر شناخته و مردم را مكلف به احترام آن نموده است . از اینرو، گفته میشود كه «حق عینی» در مقابل تمام افراد جامعه است و در اثر این امر، حق تعقیب به صاحب حق عینی داده میشود و مالك میتواند مال خود را در دست هركس بیابد بگیرد .
چهارم . جزا، كه آن در خارج به دوگونه ظهور مینماید: یكی حمایت قانون از صاحب حق، تا كسی نتواند به مالك تعدی كند; و دیگر اجبار به رفع تجاوز، در صورتی كه تعدی صورت گرفته باشد; مثلا، هرگاه كسی مال دیگری را غصب كند، قانون او را مجبور میكند كه مسترد دارد و اگر تلف شده باشد ملزم میشود بدل آن را به مالك بدهد . از اینرو، عدهای از حقوقدانان جزا را شرط تحقق حق میدانند .
ب . اركان اساسی حق دینی
حق دینی مانند حق عینی دارای چهار ركن است:
اول . صاحب حق یا متعهدله، یا طلبكار و یا داین;
دوم متعهد یا بدهكار و یا مدیون، و آن كسی است كه در مقابل متعهدله، مكلف و ملزم به دادن چیزی یا انجام عملی، یا خودداری از عملی است .
سوم طلب یا دین، كه آن یك رابطه حقوقی یا یك امر اعتباری و تصوری است كه قانون در اثر آن به بستانكار و متعهدله اختیار میدهد كه از بدهكار مطالبه ایفای تعهد را بنماید .
چهارم . جزا، و آن حمایت قانون از طلبكار است . هرگاه مدیون یا متعهد از تكلیف قانونی سرباز زند، دولت، متعهد را مجبور به انجام آن مینماید .»
الف . اركان اساسی حق عینی
اول . صاحب حق یا مالك;
دوم . موضوع حق یا ملك، و آن چیزی است كه شخص مالك نسبتبه آن حق دارد .
سوم . ملكیتیا مالكیت و آن یك رابطه حقوقی یا مفهوم تصوری بین «مالك» و «ملك» است كه قانون آن را معتبر شناخته و مردم را مكلف به احترام آن نموده است . از اینرو، گفته میشود كه «حق عینی» در مقابل تمام افراد جامعه است و در اثر این امر، حق تعقیب به صاحب حق عینی داده میشود و مالك میتواند مال خود را در دست هركس بیابد بگیرد .
چهارم . جزا، كه آن در خارج به دوگونه ظهور مینماید: یكی حمایت قانون از صاحب حق، تا كسی نتواند به مالك تعدی كند; و دیگر اجبار به رفع تجاوز، در صورتی كه تعدی صورت گرفته باشد; مثلا، هرگاه كسی مال دیگری را غصب كند، قانون او را مجبور میكند كه مسترد دارد و اگر تلف شده باشد ملزم میشود بدل آن را به مالك بدهد . از اینرو، عدهای از حقوقدانان جزا را شرط تحقق حق میدانند .
ب . اركان اساسی حق دینی
حق دینی مانند حق عینی دارای چهار ركن است:
اول . صاحب حق یا متعهدله، یا طلبكار و یا داین;
دوم متعهد یا بدهكار و یا مدیون، و آن كسی است كه در مقابل متعهدله، مكلف و ملزم به دادن چیزی یا انجام عملی، یا خودداری از عملی است .
سوم طلب یا دین، كه آن یك رابطه حقوقی یا یك امر اعتباری و تصوری است كه قانون در اثر آن به بستانكار و متعهدله اختیار میدهد كه از بدهكار مطالبه ایفای تعهد را بنماید .
چهارم . جزا، و آن حمایت قانون از طلبكار است . هرگاه مدیون یا متعهد از تكلیف قانونی سرباز زند، دولت، متعهد را مجبور به انجام آن مینماید .»
3
. حقوق تقدم و تعقیب
برخی حقوق نسبتبه حقوق دیگر از امتیاز تقدم و رجحان
برخوردارند . از آثار حق عینی، تقدم آن بر حق دینی است كه «صاحب حق میتواند نزد
هركس آن را بیابد، استرداد آن را بخواهد . بنابراین، هرگاه كسی كه عین مال دیگری
نزد اوست ورشكستشود، مالك، آن مال را استرداد مینماید، به خلاف آن كه اگر كسی از
دیگری یكصدهزار ریال طلبكار باشد و او ورشكسته شود، دارایی مدیون به نسبت طلب بستانكاران
تقسیم میشود .»
4
. حق معنوی
در تعریف «حقوق معنوی» گفته شده است: «حقوقی است كه به صاحب
آن اختیار انتفاع انحصاری از فعالیت و فكر و ابتكار انسان را میدهد . برای مثال،
حقی كه تاجر و صنعتگر نسبتبه نام تجاری یا شكل خاص و علامت كالاها و فرآوردههای
خود دارد و حقی كه نویسنده اثر ادبی یا مخترعی نسبتبه آن اثر و اختراع پیدا
میكند، حق معنوی است .»
توضیح آنكه پس از تقسیم «حق» ، به «حق عینی» و «حق دینی» ، حقوق دیگری ظهور كردند كه از جهتی به حق عینی شبیه هستند و از جهت دیگر، به حق دینی . «به عنوان مثال، حقی كه مؤلف بر آثار خود دارد، در برابر همه قابل استناد است و با حق مالكیتشباهت پیدا میكند، ولی موضوع آن مانند سایر حقوق عینی، شیء خارجی نیست و متكی به حاصل فكر و ابداع نویسنده است .»
توضیح آنكه پس از تقسیم «حق» ، به «حق عینی» و «حق دینی» ، حقوق دیگری ظهور كردند كه از جهتی به حق عینی شبیه هستند و از جهت دیگر، به حق دینی . «به عنوان مثال، حقی كه مؤلف بر آثار خود دارد، در برابر همه قابل استناد است و با حق مالكیتشباهت پیدا میكند، ولی موضوع آن مانند سایر حقوق عینی، شیء خارجی نیست و متكی به حاصل فكر و ابداع نویسنده است .»
5
. حق مربوط به شخصیت
«حق مربوط به شخصیت» حقی است كه به هر انسان (با قطع نظر از
وابستگی او به گروه اجتماعی خاص) تعلق دارد و بیشتر از شخص انسان حمایت میكند تا
منافع مادی او . به دیگر سخن، این حق به حفظ ذات و عرض انسان برمیگردد .
حقوق مربوط به شخصیت، از شخصیت جسمی و نیز از شخصیت معنوی و روحی انسان حمایت میكند و از این نظر میتوان آنها را به دو قسم تقسیم كرد:
الف . حمایت از شخصیت جسمی انسان: قانونگذار از شخصیت جسمی انسان حمایت كرده و حقوقی را برای آن در نظر گرفته است . انسان بر تمامیت جسمی خود حق دارد و ایراد صدمه و ضرب و جرح و هرگونه تعرض جسمی به شخص ممنوع و موجب مسؤولیت مدنی و كیفری است .
ب . حمایت از شخصیت معنوی و اخلاقی انسان: جنبههای غیرجسمی شخصیت آدمی نیز محترم و مورد حمایت قانونگذار هستند . در اینجا، به برخی مصادیق شخصیت معنوی و اخلاقی اشاره میشود:
1 . آزادیهای فردی; مانند آزادی رفت و آمد، آزادی فكر و بیان، آزادی حق رای و آزادی انتخاب شغل .
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران درباره آزادی انتخاب شغل میگوید: «هركس حق دارد شغلی را كه بدان مایل است و مخالف اسلام و مصالح عمومی و حقوق دیگران نیست، برگزیند .»
2 . حق نام، حق عكس و تصویر; نام، عكس و تصویر و اوصاف دیگر جزو شخصیت انسان به حساب آمده، تعرض به آن تعرض به شخصیت او محسوب میگردد و ممنوع و موجب مسؤولیت است .
3 . آبرو و شرف و حیثیت; اینگونه موارد نیز مورد حمایت قانونگذارند و توهین و افترا به دیگران موجب مسؤولیت است .
4 . حق مربوط به آثار فكری و هنری; اینگونه امور به شخصیت فكری و هنری انسان بازمیگردند . قانونگذار حقوق معنوی مؤلفان و هنرمندان را محترم شمرده و به آنان اجازه داده در مورد نشر و یا عدم نشر اثر خود تصمیم بگیرند و از تحریف و تغییر و انتشار آن به نام دیگیری جلوگیری نمایند و اختیار تجدیدنظر در اثر خود را داشته باشند .
5 . حق تمتع از زندگی خصوصی; مانند: مصونیت نامهها و مكالمات تلفنی از فاشد شدن قانون اساسی در اینباره میگوید: «بازرسی و نرساندن نامهها، ضبط و فاش كردن مكالمات تلفنی، افشای مخابرات تلگرافی و تلكس، سانسور، عدم مخابره و نرساندن آنها، استراق سمع و هرگونه تجسس ممنوع است، مگر به حكم قانون .»
حقوق مربوط به شخصیت، از شخصیت جسمی و نیز از شخصیت معنوی و روحی انسان حمایت میكند و از این نظر میتوان آنها را به دو قسم تقسیم كرد:
الف . حمایت از شخصیت جسمی انسان: قانونگذار از شخصیت جسمی انسان حمایت كرده و حقوقی را برای آن در نظر گرفته است . انسان بر تمامیت جسمی خود حق دارد و ایراد صدمه و ضرب و جرح و هرگونه تعرض جسمی به شخص ممنوع و موجب مسؤولیت مدنی و كیفری است .
ب . حمایت از شخصیت معنوی و اخلاقی انسان: جنبههای غیرجسمی شخصیت آدمی نیز محترم و مورد حمایت قانونگذار هستند . در اینجا، به برخی مصادیق شخصیت معنوی و اخلاقی اشاره میشود:
1 . آزادیهای فردی; مانند آزادی رفت و آمد، آزادی فكر و بیان، آزادی حق رای و آزادی انتخاب شغل .
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران درباره آزادی انتخاب شغل میگوید: «هركس حق دارد شغلی را كه بدان مایل است و مخالف اسلام و مصالح عمومی و حقوق دیگران نیست، برگزیند .»
2 . حق نام، حق عكس و تصویر; نام، عكس و تصویر و اوصاف دیگر جزو شخصیت انسان به حساب آمده، تعرض به آن تعرض به شخصیت او محسوب میگردد و ممنوع و موجب مسؤولیت است .
3 . آبرو و شرف و حیثیت; اینگونه موارد نیز مورد حمایت قانونگذارند و توهین و افترا به دیگران موجب مسؤولیت است .
4 . حق مربوط به آثار فكری و هنری; اینگونه امور به شخصیت فكری و هنری انسان بازمیگردند . قانونگذار حقوق معنوی مؤلفان و هنرمندان را محترم شمرده و به آنان اجازه داده در مورد نشر و یا عدم نشر اثر خود تصمیم بگیرند و از تحریف و تغییر و انتشار آن به نام دیگیری جلوگیری نمایند و اختیار تجدیدنظر در اثر خود را داشته باشند .
5 . حق تمتع از زندگی خصوصی; مانند: مصونیت نامهها و مكالمات تلفنی از فاشد شدن قانون اساسی در اینباره میگوید: «بازرسی و نرساندن نامهها، ضبط و فاش كردن مكالمات تلفنی، افشای مخابرات تلگرافی و تلكس، سانسور، عدم مخابره و نرساندن آنها، استراق سمع و هرگونه تجسس ممنوع است، مگر به حكم قانون .»
برخی از ویژگیهای حق
مربوط به شخصیت:
در اینجا، به برخی اوصاف و ویژگیها حقوق مربوط به شخصیت توجه
میشود كه در شناخت هرچه بیشتر این نوع حقوق مؤثرند:
1 . موضوع این نوع حقوق مال یا شخص خارجی نیست . به عبارت دیگر، این حقوق نه بر عین خارجی و نه بر شخص دیگر تعلق نمیگیرند، بلكه موضوع حقوق مربوط به شخصیت، تمام عناصر سازنده شخصیت در تمام جنبههای مادی و اخلاقی و فردی و اجتماعی است .
2 . «در حقوق مربوط به شخصیت، صاحب حق حاكم بر تصمیم و انتخاب خود شناخته شده است .»
3 . این نوع حقوق، چهره حمایتی دارند و در قلمرو احكام و قوانین قرار میگیرند . هرچند حق مربوط به شخصیت، به جنبه اخلاقی و روحی و در یك كلام به شخصیت آدمی مربوط میشود، قانونگذار با وضع قانون از آن حمایت میكند . این نوع حقوق، همانند حقوق مادی منشا نزاع و كشمكش است و وضع قانون و اجرای آن به رفع اختلافات كمك میكند . همانگونه كه گذشت، قانون اساسی در اصل بیست و هشتم از آزادی انتخاب شغل حمایت میكند و در اصل بیست و پنجم، از استراق سمع، فاش ساختن مكالمات و هرگونه تجسس منع میكند .
4 . حقوق مربوط به شخصیت، به گروه حقوق غیر مالی نزدیك است . البته این بدان معنا نیست كه این دو گروه یكی هستند یا حقوق شخصیتی بخشی از حقوق غیرمالی است; زیرا گاه برخی از حقوق در همان حال كه مربوط به شخصیت هستند، شامل حقوق مالی نیز میشوند; مانند: آزادی تجارت و آزادی انتخاب شغل .
5 . این نوع حقوق اغلب قابل انتقال به ورثه نیستند و با پایان گرفتن شخصیتحقوقی انسان ساقط میگردند; در مواردی هم این حق به ورثه قانونی انتقال مییابند; مثلا، ورثه شخص نسبتبه كالبد بیجان او حق داشته، میتوانند نسبتبه كفن و دفن جسد او تصمیم بگیرند . و یا بر اساس ماده 12 قانون «حمایتحقوق مؤلفان و مصنفان و هنرمندان» ، حق معنوی مؤلف و هنرمند، پس از فوت او تا مدت سی سال به عهده ورثه اوست .
6 . حق مربوط به شخصیت، به وسیله طلبكاران قابل توصیف نیست . طلبكاران تنها میتوانند برای استیفای طلب خویش، در خواست توقیف اموال مادی بدهكار را بدهند .
1 . موضوع این نوع حقوق مال یا شخص خارجی نیست . به عبارت دیگر، این حقوق نه بر عین خارجی و نه بر شخص دیگر تعلق نمیگیرند، بلكه موضوع حقوق مربوط به شخصیت، تمام عناصر سازنده شخصیت در تمام جنبههای مادی و اخلاقی و فردی و اجتماعی است .
2 . «در حقوق مربوط به شخصیت، صاحب حق حاكم بر تصمیم و انتخاب خود شناخته شده است .»
3 . این نوع حقوق، چهره حمایتی دارند و در قلمرو احكام و قوانین قرار میگیرند . هرچند حق مربوط به شخصیت، به جنبه اخلاقی و روحی و در یك كلام به شخصیت آدمی مربوط میشود، قانونگذار با وضع قانون از آن حمایت میكند . این نوع حقوق، همانند حقوق مادی منشا نزاع و كشمكش است و وضع قانون و اجرای آن به رفع اختلافات كمك میكند . همانگونه كه گذشت، قانون اساسی در اصل بیست و هشتم از آزادی انتخاب شغل حمایت میكند و در اصل بیست و پنجم، از استراق سمع، فاش ساختن مكالمات و هرگونه تجسس منع میكند .
4 . حقوق مربوط به شخصیت، به گروه حقوق غیر مالی نزدیك است . البته این بدان معنا نیست كه این دو گروه یكی هستند یا حقوق شخصیتی بخشی از حقوق غیرمالی است; زیرا گاه برخی از حقوق در همان حال كه مربوط به شخصیت هستند، شامل حقوق مالی نیز میشوند; مانند: آزادی تجارت و آزادی انتخاب شغل .
5 . این نوع حقوق اغلب قابل انتقال به ورثه نیستند و با پایان گرفتن شخصیتحقوقی انسان ساقط میگردند; در مواردی هم این حق به ورثه قانونی انتقال مییابند; مثلا، ورثه شخص نسبتبه كالبد بیجان او حق داشته، میتوانند نسبتبه كفن و دفن جسد او تصمیم بگیرند . و یا بر اساس ماده 12 قانون «حمایتحقوق مؤلفان و مصنفان و هنرمندان» ، حق معنوی مؤلف و هنرمند، پس از فوت او تا مدت سی سال به عهده ورثه اوست .
6 . حق مربوط به شخصیت، به وسیله طلبكاران قابل توصیف نیست . طلبكاران تنها میتوانند برای استیفای طلب خویش، در خواست توقیف اموال مادی بدهكار را بدهند .
7 . برخی از حقوق شخصیتی قابل سلب و اسقاط نیستند . سلب
شخصیتحقوقی به معنای مرگ حقوقی اوست; مانند اهلیت تمتع یا قابلیت دارا شدن حق .
قانون مدنی میگوید: «هیچ كس نمیتواند به طور كلی، حق تمتع یا حق اجرای تمام یا
قسمتی از حقوق مدنی را از خود سلب كند .» همچنین قانون مدنی میگوید: «هیچكس
نمیتواند از خود سلب حریت كند و یا در حدودی كه مخالف قوانین و یا اخلاق حسنه
باشد، از استفاده از حریتخود صرفنظر نماید .»
6
. حق طبیعی
«حق طبیعی» حقی استبرای یك شخص كه عقل آن رابطه را موجود
میداند و مدیون را در مقابل وجدان و عقل مسؤول میشناسد، ولی قانون از آن حمایت نمیكند
. به عبارت دیگر، این حق فاقد جزء چهارم
از اركان حق عینی، یعنی جزا، است . در قوانین برخی كشورها، دین یا طلب مشمول مرور
زمان است . هرگاه دینی مشمول مرور زمان شود، قانون دعوای خواهان را غیرقابل استماع
میداند، ولی هرگاه مدیون دین را به میل خود ادا نماید، دین ساقط میشود . قانون
مدنی ایران میگوید: «در مورد تعهداتی كه برای متعهدله قانونا حق مطالبه نمیباشد،
اگر متعهد به میل خود آن را ایفا نماید، دعوی استرداد مسموع نخواهد بود .»
با توجه به توضیحات بیان شده، به نظر میرسد كه «حق طبیعی» در مقابل «حق قانونی» قرار میگیرد; چه اینكه «حق قانونی» از حمایت «قانون» برخوردار است، به خلاف حق طبیعی .
با توجه به توضیحات بیان شده، به نظر میرسد كه «حق طبیعی» در مقابل «حق قانونی» قرار میگیرد; چه اینكه «حق قانونی» از حمایت «قانون» برخوردار است، به خلاف حق طبیعی .
7
. حق مطلق و حق نسبی
«حق مطلق» حقی است كه در مقابل تمامی افراد جامعه است و تمامی
افراد مكلف به احترام به این حق هستند . تمامی اقسام حقوق عینی از این قبیل است .
برای مثال، «حق مالكیت» حقی است كه تمامی افراد مكلفند آن را رعایت نموده، به آن
تجاوز نكنند .
«حق نسبی» آن است كه در مقابل یك یا چند نفر بوده، تنها برای اشخاص معینی ایجاد تكلیف میكند . تمامی حقوق دینی از این قبیل هستند . حق طلبكار فقط در مقابل بدهكار است و از او میتواند انجام تعهد خود را بخواهد و هیچگونه تكلیفی برای افراد دیگر ایجاد نمیشود .
«حق نسبی» آن است كه در مقابل یك یا چند نفر بوده، تنها برای اشخاص معینی ایجاد تكلیف میكند . تمامی حقوق دینی از این قبیل هستند . حق طلبكار فقط در مقابل بدهكار است و از او میتواند انجام تعهد خود را بخواهد و هیچگونه تكلیفی برای افراد دیگر ایجاد نمیشود .
8
. حق منجز و حق معلق
«حق منجز آن است كه پس از پیدایش سبب، بلافاصله موجود گردد و
بستگی به وجود یا عدم امر دیگری نداشته باشد» ; مثلا، هرگاه (الف) خانه خود را به
(ب) بفروشد، پس از ایجاب و قبول، خانه به ملكیت (پ) درمیآید و (الف) مالك پول
میگردد . در این حالت، حق فروشنده نسبتبه ثمن و نیز حق خریدار نسبتبه مثمن
(خانه) منجز است .
«حق معلق آن است كه پس از پیدایش سبب، موجود نگردد و بستگی به وجود یا عدم امر دیگری داشته باشد; مثلا، هرگاه شخصی باغ خود را به دیگری وصیت نماید، و وصیله هم آن را قبول كند، موصی له مالك آن نمیگردد، مگر پس از فوت موصی . بنابراین، حق موصی له نسبتبه باغ مورد وصیت، معلق بر فوت موصی است .»
«حق معلق آن است كه پس از پیدایش سبب، موجود نگردد و بستگی به وجود یا عدم امر دیگری داشته باشد; مثلا، هرگاه شخصی باغ خود را به دیگری وصیت نماید، و وصیله هم آن را قبول كند، موصی له مالك آن نمیگردد، مگر پس از فوت موصی . بنابراین، حق موصی له نسبتبه باغ مورد وصیت، معلق بر فوت موصی است .»
9
. حق موقت و حق دایم
«حق موقت» آن است كه دارای مدت باشد; مانند حق مستاجر نسبتبه
منافع عین مستاجره و یا حق زوجیت در ازدواج موقت كه با پایان مدت، پایان مییابد .
در مقابل «حق دایم» آن است كه مدت نداشته باشد; مانند: حق مالكیت .
10
. حق حال و حق مؤجل
«حق حال حقی است كه پس از پیدایش، بتوان بلافاصله آن را اعمال
نمود .» برای مثال، فروشنده خانه پس انعقاد معامله، فورا نسبتبه پول خانه حق پیدا
میكند . بنابراین، حق فروشنده نسبت پول خانه «حال» است و بدین دلیل، حق مطالبه
آن را دارد .
«حق مؤجل حقی است كه پس از مدت معینی بتوان آن را اعمال كرد .» برای مثال، خریدار، كتابی را به قیمت هزار تومان از فروشنده به نسیه میخرد تا پول آن را پس از یك هفته بپردازد . پس از انعقاد معامله، فروشنده نسبتبه خریدار حق دینی پیدا میكند، ولی نمیتواند حق خود را طلب كند، مگر پس از یك هفته .
«حق مؤجل حقی است كه پس از مدت معینی بتوان آن را اعمال كرد .» برای مثال، خریدار، كتابی را به قیمت هزار تومان از فروشنده به نسیه میخرد تا پول آن را پس از یك هفته بپردازد . پس از انعقاد معامله، فروشنده نسبتبه خریدار حق دینی پیدا میكند، ولی نمیتواند حق خود را طلب كند، مگر پس از یك هفته .
11
. حق ثابت و حق متزلزل
حق به اعتبار قابلیت زوال، به دو قسم تقسیم میشود: حق ثابت و
حق متزلزل . «حق متزلزل» حقی است كه نمیتوان آن را زایل كرد; مثلا، كسی كه خانه
را به دیگری میفروشد، حق مشتری نسبتبه خانه ثابت است; یعنی بایع نمیتواند آن را
فسخ كند . «حق متزلزل» حقی است كه میتوان در مدت معینی ان را زایل نمود; مانند
كسی كه باغ خود را به دیگری میفروشد و شرط میكند هرگاه پول باغ را تا مدت یك ماه
باز پس داد، بتواند معامله را فسخ كند . پس از معامله، مشتری مالك باغ میشود و
سبتبه آن حق پیدا میكند، ولی حق او در مدت یك ماه متزلزل است .
12
. حق سیاسی، حق عمومی و حق خصوصی
حقوق فردی به سه گروه اصلی تقسیم
میشوند: حق سیاسی، عمومی و خصوصی . «حق سیاسی، اختیاری است كه شخص برای شركت در
قوای عمومی و سازمانهای دولت دارد; مانند: حق انتخاب كردن و انتخاب شدن در مجالس
قانونگذاری و ریاست جمهوری و پذیرفتن تابعیت .»
«حق عمومی مربوط به شخصیت انسان و سلامتی جسمی و روحی او یا ناظر به رابطه دولت و مردم است; مانند: حق حیات، آزادی بیان و اجتماع و وجدان ... در واقع، میتوان گفت: حقوق عمومی وسیله تامین صیانت انسان در برابر تجاوز دولتها و لجام زدن بر قدرت سركش است . با وجود این، حقوق عمومی در روابط خصوصی نیز قابل استناد است . هركس باید به حیات و آزادی و شرافت و شخصیت دیگران احترام گذارد، و گرنه مسؤول است تا جبران كند .»
فصل سوم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران درباره «حقوق ملت» است . اصل بیست و سوم قانون اساسی برای تضمین آزادی اندیشه میگوید: «تفتیش عقاید ممنوع است و هیچكس را نمیتوان به صرف داشتن عقیدهای مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد .» نیز در اصل بیست چهارم امده است: «نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند ...»
«حق خصوصی، امتیازی است كه هر شخص در برابر دیگران دارد كه هر شخص در برابر دیگران دارد; مانند حق مالكیت، حق انتفاع، حق شفعه، حق رهن و حق خیار . سبب ایجاد حق خصوصی ممكن است عمل حقوقی و ناشی از اراده باشد یا اجرای قاعده حقوقی در روابط اجتماعی (وقایع حقوقی)، ولی در هر حال، در برابر هر حق خصوصی، تكلیفی نیز برای شخص مقرر شده است .»
«حق عمومی مربوط به شخصیت انسان و سلامتی جسمی و روحی او یا ناظر به رابطه دولت و مردم است; مانند: حق حیات، آزادی بیان و اجتماع و وجدان ... در واقع، میتوان گفت: حقوق عمومی وسیله تامین صیانت انسان در برابر تجاوز دولتها و لجام زدن بر قدرت سركش است . با وجود این، حقوق عمومی در روابط خصوصی نیز قابل استناد است . هركس باید به حیات و آزادی و شرافت و شخصیت دیگران احترام گذارد، و گرنه مسؤول است تا جبران كند .»
فصل سوم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران درباره «حقوق ملت» است . اصل بیست و سوم قانون اساسی برای تضمین آزادی اندیشه میگوید: «تفتیش عقاید ممنوع است و هیچكس را نمیتوان به صرف داشتن عقیدهای مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد .» نیز در اصل بیست چهارم امده است: «نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند ...»
«حق خصوصی، امتیازی است كه هر شخص در برابر دیگران دارد كه هر شخص در برابر دیگران دارد; مانند حق مالكیت، حق انتفاع، حق شفعه، حق رهن و حق خیار . سبب ایجاد حق خصوصی ممكن است عمل حقوقی و ناشی از اراده باشد یا اجرای قاعده حقوقی در روابط اجتماعی (وقایع حقوقی)، ولی در هر حال، در برابر هر حق خصوصی، تكلیفی نیز برای شخص مقرر شده است .»
No comments:
Post a Comment